یادی از گذشته، وقتی تو را ...

 

 

 

از تمام سال هایی که بی تو گذشت بیزارم

 

از تمام لحظه های شادی و غم بی اصالت

 

از تمام ثانیه های بی تو بیزارم

 

 

 

اوایل می ترسیدم

 

می ترسیدم بین من و خدا واسطه شوی؛

 

فاصله شوی!!!

 

از تمام سال هایی که بی خدا گذشت بیزارم

 

 

 

دستانم را رها نکن

 

دستانی را که گرفتی رها نکن

 

دستانی را که بی هیچ شایستگی گرفتی،

 

به خاطر بی لیاقتی رها نکن

 

 

خدایا! او را از من نگیر، نمی خواهم بی تو باشم،

 

 

و صِلِ اللهم بیننا و بینه وصلة تودی الی مرافقة سلفه و اجعلنا بحجزتهم و یمکث فی ظلهم و اعنا علی تادیه حقوقه الیه و الاجتهاد فی طاعة و اجتناب معصیة وامنن علینا برضاه و هب لنا رافته و رحمته و دعائه و خیره ما ننال به سعة من رحمتک و فوزا عندک

 

و اجعل صلوتنا به مقبولة و ذنوبنا به مغفورة و دعائنا به مستجابا و اجعل ارزاقنا به مبسوطة و همومنا به مکفیة و حوائجنا به مقضیة و اقبل الینا بوجهک الکریم و اقبل تقربنا الیک و انظر الینا نظرة رحیمة نستکمل بها الکرامة عندک ثم لاتصرفها عنا بجودک و اسقنا من حوض جده صلی الله علیه و اله بکاسه و بیده رویا هنیئا سائغا لا ظما بعده یا ارحم الراحمین