شعبان المعظم فرصتی دوباره


ماه رجب گذشت، من ماندم وغم دستهای خالی ام، سنگینی بارگناهانم، حسرت فرصتهایی که ازدست دادم.

این همه غفلت تا کی؟ این همه کوتاهی در حقتان تا کی؟

تا کی با غفلتهایم، با گناهانم، با بی حوصلگی هایم، با بی ارادگی هایم غیبتتان را تمدید کنم؟

تا کی مرا نگاه کنید و نا امید شوید؟ تا کی دلشکسته شوید؟

ماه شعبان شروع شده...

به دلم نگاه کن آقا، این مریض در حال احتضار را ببین

ببین نفس بر من چیره شده، ببین شیطان زشتی هایم را برایم زیبا جلوه داده، ببین چه نا توان شدم،

ببین دیگر خودم نمی توانم، ببین دیگر به تنهایی نمی توانم...

ببین جز شما کسی را ندارم.

نگاهی به دلم کن باز هم دستانم را بگیر.

شنیده ام  که امامان علیهم السلام هرگز دستان نیاز سائلی را خالی بر نمی گرداندند.

آقای من! مولای من! صاحب الزمان من! با دست های گدایی ام چه می کنی؟


اللهم انی لو وجدت شفعاء اقرب الیک من محمد و اهل بیت الاخیار الائمة الابرار لجعلتهم شفعایی فبحقهم الذی اوجبت لهم اسئلک ان تدخلنی فی الجملة العارفین بهم و بحقهم و فی زمرة المرحومین بشفاعتهم انک ارحم الراحمین(زیارت جامعه)