چه عظیمی تو، چه حقیرم من، چه مرز نشناس است عشق

چه مهربانی تو که این گونه است وگرنه با کدامین جرات، به درگاهت می آمدم و با کدامین لیاقت، از تو، تو را می خواستم.

آخر تو صاحب منی و من بنده ی توام.

ای مهربانیت بی نهایت! تو از نهایت لطف نامت را بر دلم نهادی و آرزویت را.

حالا ببین، گناهانم مرا از تو دور کرده، ببین به درهای بسته می خورم، ببین نزدیکم به ناامیدی، ببین راه رسیدن به تو را گم کرده ام،ببین ...

ای معشوق ابدى! تو را قسم به حجتت مرا در زمان غیبتش چنان قرار ده که در زمان ظهورش همراهیش را لایق شوم تا از او بیاموزم مومن شدن را تا روزه هایم حکمت آورند و نمازم معراج شود تا بگذرم از درهای بسته تا برسم به تو...

ای محبوب ازلی! حجتت را به من بنما تا از او بیاموزم عاشق شدنت را آنگونه که تو می پسندی آنگونه که باید باشم، تا بفهمم آنچه را که تو می دانستی و فرشتگان نمی دانستند.