عهدجانان

عاشقانه هایم برای امام زمان (عج)

عهدجانان

عاشقانه هایم برای امام زمان (عج)

امسال جور دیگری « مقلب القلوب » را صدا می زنم

 

 

ایستگاه آخر دو کوهه بود (شایدم ایستگاه اول)

 

شهدا- دعوت کنندگان ما - حالا از دو کوهه اعزاممان کردند، - برای جهادی که همیشگی ست - هر کدام به یک منطقه؛ هر کدام به یک شهر، هر کدام به یک بلاگ

 

نکند بلغزیم،

 

نکند جا بزنیم ...

 

نکند وسوسه ها منحرفمان کند،

 

نکند در ردیف سربازان تو - که خداوند در ظهورت تعجیل فرماید - نباشیم

 

در نت و خارج از نت ، نکند فدایی تو نباشیم

 

عید نزدیک است، دستمان را گرفتی تا سال جدید را با عطر شهادت شروع کنیم ،

 

گفتند این، یا دلبری است یا اتمام حجت!

 

هرکدام باشد راستش فرق نمی کند دلم را برای تو آفریده اند و تو حجت خدایی برای بندگان او در این زمان

 

هرکدام باشد اگر دلم برگردد عقب، وای بر من

 

هر کدام باشد فرمانده ی من! حواست به این خرده پای ضعیف باشد

 

در این نبرد همیشه، همیشه فرمانده من بمان...

 

 

-------------------------------------------------------------

 

امسال جوری دیگری خدایم را تمنا می کنم:

 

یا مقلب القلوب و الابصار، یا مدبر الیل و النهار یا محول الحول والاحوال

حول حالنا الی احسن الحال

 

 

 

التماس دعای فرج

 

به امید دگرگون شدن دل و دیده ای که بی لیاقت است

 

به امید تدبیر شب و روزی که لحظه ای از آن بی تو نباشد

 

به امید  تغییر احوالاتی که از نور تو خود را بی بهره می کند

 

به امید احسن الحال

به امید ظهور

 

 

 

نفس حضور در انتخابات مهم است

 

 

 

انتخابات از آن میادینی ست که حق و باطلش آشکار است. اینکه چه کسی به حضور دعوت می کند و چه کسی از حضور منع می کند ، حجت را بر همه تمام کرده.

 

قد تبین الرشد من الغی

 

بی طرف بودن نداریم، اینجا سکوت یاری دشمن است و حضور یاری دوست

 

 

در کدامین گروهیم ما ؟

 

به خدا اگر از اهمیت حضور ننویسیم، مسئولیم.

 

 

 

 

 

 

یادی از گذشته، وقتی تو را ...

 

 

 

از تمام سال هایی که بی تو گذشت بیزارم

 

از تمام لحظه های شادی و غم بی اصالت

 

از تمام ثانیه های بی تو بیزارم

 

 

 

اوایل می ترسیدم

 

می ترسیدم بین من و خدا واسطه شوی؛

 

فاصله شوی!!!

 

از تمام سال هایی که بی خدا گذشت بیزارم

 

 

 

دستانم را رها نکن

 

دستانی را که گرفتی رها نکن

 

دستانی را که بی هیچ شایستگی گرفتی،

 

به خاطر بی لیاقتی رها نکن

 

 

خدایا! او را از من نگیر، نمی خواهم بی تو باشم،

 

 

و صِلِ اللهم بیننا و بینه وصلة تودی الی مرافقة سلفه و اجعلنا بحجزتهم و یمکث فی ظلهم و اعنا علی تادیه حقوقه الیه و الاجتهاد فی طاعة و اجتناب معصیة وامنن علینا برضاه و هب لنا رافته و رحمته و دعائه و خیره ما ننال به سعة من رحمتک و فوزا عندک

 

و اجعل صلوتنا به مقبولة و ذنوبنا به مغفورة و دعائنا به مستجابا و اجعل ارزاقنا به مبسوطة و همومنا به مکفیة و حوائجنا به مقضیة و اقبل الینا بوجهک الکریم و اقبل تقربنا الیک و انظر الینا نظرة رحیمة نستکمل بها الکرامة عندک ثم لاتصرفها عنا بجودک و اسقنا من حوض جده صلی الله علیه و اله بکاسه و بیده رویا هنیئا سائغا لا ظما بعده یا ارحم الراحمین

 

 

 

 

 

کاش این نویسنده رو عوض کنی آقا!

 

گاهی فکر می کنم کاش امثال من اصلا دیگه ننویسن، بعضی وبلاگ ها اینقدر عالی اند که آدم شرمش می یاد وقت مردمو برای نوشته های خودش بگیره

 

 

این وبلاگ امروز نمی دونید چه کرد با دلم:

 

نشانه

 

 

التماس دعا

 

 

 

آقای صاحب وبلاگ،سنگر، تولد، دل ، بیسیم، جواب و ...

 

 

 

منتظر، منتظر، مهدی ... منتظر، منتظر، مهدی... دنیا پر شده ازین ندا: منتظر، منتظر، مهدی

 

---------------------------------------

 

 

آقاجان! این وبلاگ چند روز پیش، سه سالگیش تموم شد و رفت تو چهار سال،

 

آقای صاحب وبلاگ یه فکری بکنین، نویسنده قحط که نیست، اگه این یکی آدم بشو نیست، امانتدار نیست، وبلاگتونو کرده انبار آگهی؛ حدیث نفس، خب عوضش کنین

 

سنگرتون جای چرت زدن نیست، جای غائب شدن نیست، تازه دستام هم خالیه، مهمات هم نمی رسه

 

مهمات نرسونین، مهملات می رسونن ها!

 

آقای صاحب وبلاگ! سید! حاجی! فرمانده! سنگراتون زیادن، ما رو انداختین دور؟

 

دارم مظلوم نمایی می کنم وگرنه ازون اولش، فهمیدم ما رو اوردین تا دست ما رو بگیرین نه اینکه ما ...

 

حالا باز دلم ظلمتکده ست، سید ستاره بفرست

 

حاجی جان دیگه صداتو نمی شنوم ... این بیسیم داغون شده

 

 

خیلی وقته

صداتون

نمیاد